به شكرانه ي بودنت ....
سلام تك گل ِ زندگي ِ مامان و بابا عزيز دلم چند روزي ميشه كه واست ننوشتم و تنها دليلش اين بود كه به شكرانه ي بودنت و سلامتت يه مراسم دعا نذر كرده بودم كه بالاخره پنج شنبه 91/9/9 برگزارش كرديم و براي همين توي هفته ي اخير درگير تداركات اين مراسم بودم ، ضمن اينكه شما گل پسري دوباره مريض شدي ، الهي مامان فدات بشه و چشماي ناز و معصومت كه از شدت تب نيمه باز و بي حال باشه رو ديگه هيچ وقت نبينه . « شرح مفصل آنچه بر ما گذشت در ادامه ي مطلب » سه شنبه 91/9/7 : صداي پر انرژي يه دوست ِ عزيز " الهه جون مامان يسنا " رو شنيدم و كلي از صداي پر مهرش انرژي گرفتم . عصر به قصدِ خريد به خيابون رفتيم ، شما گل پسر تازه از خواب بيدار...